شادمانیِ بیسبب میگويند ٬ با اين همه عمری اگر باقی بود ٬ طوری از کنارِ زندگی میگذرم ٬ که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و نه اين دلِ ناماندگارِ بیدرمان! تا يادم نرفته است بنويسم ٬ حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود ٬ میدانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازهی باز نيامدن است ٬ اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی ٬ ببين انعکاس تبسم رويا ٬ شبيه شمايل شقايق نيست! راستی خبرت بدهم ٬ خواب ديدهام خانهای خريدهام ٬ بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیديوار ... هی بخند! بیپرده بگويمت٬ چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد ٬ فردا را به فال نيک خواهم گرفت . دارد همين لحظه يک فوج کبوتر سپيد از فرازِ کوچهی ما میگذرد ٬ باد بوی نامهای کسان من میدهد ٬ يادت میآيد رفته بودی خبر از آرامش آسمان بياوری!؟ نه ریرا جان٬ نامهام بايد کوتاه باشد ٬ ساده باشد ٬ بی حرفی از ابهام و آينه، از نو برايت مینويسم ٬ حال همهی ما خوب است ٬ اما تو باور نکن! (علی صالحی-خسرو شکیبایی
mano ba boose davat kon be aghooshi ke royame ke vaghti ba mani tanha hamin jaye jahan jame mano ba boose davat kon be yek royaye tolani be yek arameshe motlagh be yek daryaye toofani ye emshab kame donyamo be kandooye asal va kon mikham bargardam az donya to roo be man baghal va kon to dar man zendegi kardi to in roya ro mifahmi khodet dar gire toofani to in darya ro mifahmi darya ro be ghalbam dadi to bandet boodan yani azadi bezar bavar konam hasti bezar bargardam az kaboos bezar peyda konam maho miyoone in hame fanoos bezar fardaye donyamo be dastaye to besparam vase parvanegi kardan hamin dastaro kam daram ye emshab kame donyamo be kandooye asal va kon mikham bargardam az donya to roo be man baghal va kon to dar man zendegi kardi to in roya ro mifahmi khodet dar gire toofani to in darya ro mifahmi darya ro be ghalbam dadi to bandet boodan yani azadi
darya ro be ghalbam dadi to bandet boodan yani azadi
darya ro be ghalbam dadi to bandet boodan yani azadi
شعله ور شد خرمن تنهایی من...هست و نیستم را داد بر باد...خاکسترم ماند برجا...رفت لبخند ازیادم؛حسرت گرفت جایش...
اما بارید باز باران...خیس شد خاطره ها...رفت تا اوج رویای من؛پرواز کرد بی بهانه...
دید لبخند گنشجک ها را؛طراوت باران؛آواز آن مست شبگرد در زیر باران را...قهقه ی آن کودک خیابان گرد تنها را...!اما نشد آرام کودک تنهایی من...میزد فریاد؛میکرد شیون؛میخواست از من رنگین کمان؛پس از باران را...
رفتند ابرها؛نوازش کرد خورشید...آمد آن کمان هفت رنگ که میزد نقش یک لبخند را؛بر بوم تنهایی ها...
باز هفت سین سرور ماهی و تنگ بلور سکه و سبزه و آب نرگس و جام شراب باز هم شادی عید آرزوهای سپید باز لیلای بهار باز مجنونی بید باز هم رنگین کمان باز باران بهار باز گل مست غرور باز بلبل نغمه خوان باز رقص دود عود باز اسفند و گلاب باز آن سودای ناب کور باد چشم حسود باز تکرار دعا یا مقلب القلوب یا مدبر النهار حال ما گردان تو خوب راه ما گردان تو راست باز نوروز سعید باز هم سال جدید باز هم لاله عشق خنده و بیم و امید
باز کن پنجره آغوش گشودست بهار بیش از اندازه دمیدست شقایق مشمار لاله روییده به هر کوی به سرمایه ی جان پای بر خاک وطن از سر غفلت مگذار تو چه کشتی به زمستان که بهارش دروی خرمن ار میطلبی شخم بزن دانه بکار جمله ارکان جهان بهر تو در کار خودند ماه و خورشیدو زمین سلسله ی لیل ونهار نشکفی چون گل اگر خار سر راه مشو کوزه ای را مشکن آب هم از چشمه میار هر بهاری که رسد عمر رود از پی او بیش ازین فرصت امروز به فردا مگذار باز کن پنجره خورشید درخشیده به مهر باز کن چین جبین دل به طبیعت بسپار
منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید ترا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود تو غیر از من چه میجویی؟ تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟ تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم تو دعوت کن مرا با خود به اشکی .یا خدایی میهمانم کن که من چشمان اشک الوده ات را دوست میدارم طلب کن خالق خود را.بجو مارا تو خواهی یافت که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که وصل عاشق و معشوق هم،اهسته میگویم، خدایی عالمی دارد تویی زیباتر از خورشید زیبایم.تویی والاترین مهمان دنیایم. که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت وقتی تو را من افریدم بر خودم احسنت میگفتم مگر ایا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟ هزاران توبه ات را گرچه بشکستی.ببینم من تورا از درگهم راندم؟ که میترساندت از من؟رها کن ان خدای دور آن نامهربان معبود.آن مخلوق خود را این منم پروردگار مهربانت.خالقت.اینک صدایم کن مرا.با قطره اشکی به پیش اور دو دست خالی خودرا. با زبان بسته ات کاری ندارم لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم غریب این زمین خاکی ام.آیا عزیزم حاجتی داری؟ بگو جز من کس دیگر نمیفهمد.به نجوایی صدایم کن.بدان اغوش من باز است قسم بر عاشقان پاک با ایمان قسم بر اسبهای خسته در میدان تو را در بهترین اوقات اوردم قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد برای درک اغوشم,شروع کن,یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید ترا در بیکران دنیای تنهایان.رهایت من نخواهم کرد
">http://dl5.glitter-graphics.net/pub/2325/2325285bjgaf2c1aj.gif" border="0"/> ">http://dl8.glitter-graphics.net/pub/2301/2301678x1rarsbyv4.gif" border="0"/> ">http://dl5.glitter-graphics.net/pub/2325/2325285bjgaf2c1aj.gif" border="0"/> Hope Everything is GreaT And full of Happiness
فقط همین ">http://www.awesomeflowers.co.uk/images/red%20rose%20bunch.jpg" border="0"/> ">http://www.arenaflowers.com/product_image/large/5756-20_red_rose_gift_wrap.jpg" border="0"/> undefinedundefined