بزرگتر که می شوی غصه هایت زودتر از خودت قد می کشند لبخندهایت را در آلبوم کودکیت جا میگذاری و ناخواسته وارد دنیای لبخندهای مصنوعی میشوی شاید بزرگ شدن، آن اتفاقی نبود كه انتظارش را میكشیدم...!
مطمئن باش و برو ضربه ات کاری بود دل من سخت شکست و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود و خیالم می گفت تا ابد مال تو بود تو برو ، برو تا راحتتر تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم
رودها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا می کنند کوه ها با قله ها و دریاها با موجها زندگی پیدا می کنند وانسان ها همه ي انسان ها با عشق، فقط با عشق پس بار خدایا بر من رحم کن بر من که می دانم ناتوانم رحم کن باشد که خانه ای نداشته باشم باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم اما نباشد، هرگز نباشد که در قلبم عشق نباشد، هرگز نباشد . . . دوست دارم عشقم